کد مطلب:106576 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

خطبه 191-درباره معاویه











[صفحه 849]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است: دهاء: به كار بردن رای و اندیشه در كاری كه انجام دادن آن شایسته نیست با اظهار این كه قصد كار دیگری دارد، و چنین كسی داهی (زیرك) گفته می شود و داهیه برای مبالغه است، و نیز به معنای پلید و نیرنگ باز و حلیه گر است. و این از شاخه های صفت زشت جربزه (مكر و خدعه) می باشد و جربزه طرف افراط فضیلت حكمت عملی و مستلزم صفات زشت بسیاری مانند دروغ و مكر و خیانت است. غدر: صفت زشتی است كه در مقابل ملكه پسندیده وفای به عهد كه از شاخه های عفت است قرار دارد. فجور: مقابل صفت فاضله عفت است. (سوگند به خدا معاویه از من زیركتر نیست، اما او غدر و خیانت می كند، و خود را به گناه می آلاید، و اگر نیرنگ و خیانت زشت نبود من از زیركترین مردم بودم، لیكن هر غدری گناهی است، و هر گناهی نافرمانی خداوند است، در روز رستاخیز برای هر غدر كننده و پیمان شكنی پرچمی است كه بدان شناخته می شود، به خدا سوگند من با مكر و نیرنگ غافلگیر نمی شوم، و در برابر سخنی ناتوان نمی گردم). فرموده است: معاویه از من زیركتر نیست. یعنی: او در زیركی از من تواناتر نیست، و این سخن را با سوگند به خداوند تاكید كرده است. فرموده است

: ولیكن او غدر می كند، و گناه و فجور مرتكب می شود. این سخن به آنچه لازمه دهاء و زیركی كه غدر و نیرنگ است اشاره دارد، همان چیزی كه امام (ع) به سبب آن از به كار گرفتن زیركی دوری جسته اند، فجور (گناه و بد كرداری) نیز به سبب غدر واقع می شود، زیرا چنان كه گفته شد وفا یكی از شاخه های ملكه عفت است، و غدر (خیانت و پیمان شكنی) كه صفت زشت ضد آن است از فروع فجور است كه در مقابل عفت قرار دارد، از این رو آن بزرگوار دهاء و زیركی را از خود نفی می كند، زیرا غدر و پیمان شكنی را زشت و ناپسند می شمارد، و نفی دهاء به دلیل نفی لازم آن كه غدر است می باشد برای این كه انتفای لازم مستلزم انتفای ملزوم است. پس از این امیرمومنان (ع) به گونه قیاس ضمیر از شكل اول صفت غدر را حد وسط این قیاس قرار می دهد و فجور و انحراف معاویه را از حق اثبات می كند، این كه فرموده است: لیكن او غدر می كند به منزله صغرا و جمله یفجر در حكم نتیجه است و گویی چنین فرموده است:... ولیكن او غدر می كند پس مرتكب گناه می شود، كبرای این قیاس جمله: و هر غدری فجور است، می باشد. بنابراین قیاس مذكور بدین صورت است:... ولیكن او غدر می كند و هر كس غدر كند مرتكب فجور می شود، و نت

یجه این است كه معاویه فاجر و گنهكار است. سپس آن بزرگوار به گونه قیاس دیگری از شكل اول كفر معاویه را اعلام می كند، صغرای این قیاس: جمله: و هر غدری گناه است، و كبرای آن هر گناهی كفر است می باشد، و چون در قیاس اول ثابت شد كه معاویه فاجر و گنهكار است، و از آنچه فرموده است كه هر گناهی كفر است لازم می آید كه هر فاجری كافر باشد، لذا با این دو مقدمه كفر معاویه ثابت می گردد، و سه واژه: غدره، فجره، و كفره به صورت غدره، فجره، كفره كه به معنای بسیار حیله گر و بسیار فاجر و كافر می باشد نیز روایت شده، و آنچه پیشتر گفته شد در اثبات مطلوب روشنتر است. برخی از شارحان گفته اند: سبب اثبات كفر برای معاویه این است كه در این جا مراد غدركننده ای است كه به كار بردن غدر را جایز و حلال بشمارد، و چنان كه مشهور است كه عمرو بن عاص و معاویه آنچه را كه حرمت آن از ضروریات دین محمد (ص) بود مباح شمرده حرمت آن را انكار كردند، و معنای كفر همین است، شاید هم مراد از كفر، ناسپاسی و كفران نعمتهای پروردگار و نادیده گرفتن آنها از طریق ارتكاب گناه باشد، چنان كه مفهوم لغوی كفر است. این كه در خطبه، واژه كفر مفرد آمده برای این است كه با تعدد غدر كفر نیز

متعدد و تكرار می شود، و توجه به این نكته بیشتر باعث بیزاری و دوری جستن از غدر است، زیرا منظور امام (ع) از این سخنان برحذر داشتن شنوندگان از این عمل زشت و كفرآمیز می باشد. فرموده است: برای هر غدركننده ای در روز رستاخیز پرچمی است كه بدان شناخته می شود، كلمات آن حضرت در این باره عین الفاظ حدیث نبوی است، و در آن هشداری است بر لزوم دوری جستن از این صفت زشت و ناپسند. فرموده است: به خدا سوگند من با مكر و نیرنگ غافلگیر نمی شوم، این سخن تاكیدی است بر آنچه پیش از این فرموده كه آراء و تدابیر مختلف را می داند، و چگونگی زیركی زیركان را می شناسد، بدیهی است كسی كه به اینها آگاهی دارد با حیله و نیرنگ غافلگیر نمی شود. فرموده است: و لا استغمز. این واژه به ازای نقطه دار و به این معناست كه نمی توان مرا ضعیف و زبون ساخت، و من در برابر سختیهایی كه وارد می شود ناتوان نمی شوم، واژه مذكور با راء نیز روایت شده و در این صورت معنا این است كه من به گرفتاریهای ناشی از حیله و نیرنگهای دشمنان ناآگاه نیستم، این سخنان در حقیقت پاسخی است به گفته های كسانی كه به احوال آن حضرت آگاهی نداشته و آن بزرگوار را به ضعف رای و سوء تدبیر نسبت می دادند، و

معاویه را در جنگ و جز آن مصلحت اندیش می شمردند، و این گفتار را آن حضرت می شنید. در این جا باید دانست كه برای پاسخ دادن به آنهایی كه این تصور باطل را داشته اند لازم است چگونگی حال و روش علی (ع) و معاویه و كسانی را كه به حسن تدبیر منسوب داشته اند بدانیم، و تفاوت میان آنها را بشناسیم، بی شك پاسخ آنها جز یك چیز نیست، و آن این كه امیرالمومنان (ع) شخصیتی بود كه در جمیع اعمال خود از احكام دین و قوانین شریعت پیروی می كرد، و عادتها و روشهایی را كه در جنگها معمول بود به كار نمی بست، و از تدابیری مانند نیرنگ و پلیدی و مكر و حیله و یا اجتهاد در برابر نص، و تخصیص دادن عمومات احكام به وسیله آراء و نظریات خود، و جز اینها كه در شرع مجوزی ندارد دروی می جست، اما دیگران از همه این وسایل استفاده می كردند و به آنها تكیه داشتند و به هر كاری دست می زدند خواه موافق شرع باشد یا نباشد، دامنه بهره گیری از هر نوع وسیله، و استفاده از هر مكر و حیله برای آنها گسترده و آسان، و برای علی (ع) سخت و مشكل بود. از ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ در این باره سخنانی طولانی نقل شده كه خلاصه اش این است: من بسا می شود كسی را می بینم كه گمان می كند دارای عقل

و دانش است، و خود را از خواص می شمارد در حالی كه از عوام است و می پندارد كه معاویه نسبت به علی (ع) از بینشی ژرفتر، و اندیشه ای درست تر و طریقه ای بهتر برخوردار بوده است، در حالی كه چنین نیست و من به موارد اشتباه او اشاره خواهم كرد، از جمله این كه علی (ع) در جنگهای خود جز آنچه را كه موافق كتاب و سنت بود به كار نمی بست، در حالی كه معاویه هر چه را لازم می دید انجام می داد، خواه موافق كتاب و سنت باشد یا مخالف، مثلا معاویه در جنگ، همان روشی را به كار می برد كه پادشاه هند هنگام برخورد با پادشاه ایران داشت، در صورتی كه علی (ع) به یاران خود دستور می داد پیش از آن كه دشمن جنگ را آغاز كند نبرد را شروع نكنند و به دنبال فراریان نروند، و مجروحان را نكشند، و در بسته را باز نكنند، این رفتار علی (ع) نسبت به ذی الكلاع و ابی اعور سلمی و عمرو بن عاص و حبیب بن مسلمه و همه سران و فرماندهان با روش او در مورد كسانی كه جزء حاشیه و اتباع شمرده می شدند تفاوتی نداشت، و فرقی میان آنها نمی گذاشت، و ما می دانیم آنهایی كه دست اندركار جنگند تنها در جهت نابودی دشمن می اندیشند، و برای به دست آوردن این فرصت كمین می كنند، بی آن كه درباه چگونگی

وسائلی كه در راه وصول به این هدف به كار می برند فكر كنند، كه آیا این وسایل مخالف شرع است، مانند: سوزانیدن، غرق كردن، پخش سموم، سخن چینی و اشاعه دروغ و توزیع نشریه های بهتان آمیز میان سپاهیان، یا این كه موافق شرع است، و بی شك كسی كه اندیشه خود را پای بند كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) كند، و نخواهد از این حد پا فراتر گذارد، خویشتن را از چنگ زدن به تدابیر گوناگون بسیار، و استفاده از حیله ها و نیرنگهای بی شمار بازداشته است، و روشن است كه راست و دروغ از راست به تنهایی بیشتر، و حلال و حرام، از حلال تنها زیادتر است، اما علی (ع) بر خلاف حیله گران و نیرنگبازان، لجام ورع بر زبان داشت، و از هر گفتاری جز آنچه رضا و خشنودی خداوند در آن بود لب فرو می بست، و به هیچ كاری دست نمی زد مگر به آنچه كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) بر آن صحه گذاشته بود، مردم نادان هنگامی كه نیرنگهای شگفت انگیز و روشهای خدعه آمیز معاویه را دیدند و نتایجی را كه از این راه عاید او شده نگریستند، و این گونه اعمال را در علی (ع) مشاهده نكردند حمل بر قصور و ناتوانی كردند، و پنداشتند كه علی دچار ضعف و نقصان بوده و معاویه بر او برتری دارد. گذشته از اینها بزرگترین نیرن

گ معاویه این بوده كه قرآنها را بر فراز نیزه ها كردند، لیكن جز این است كه از یاران علی (ع) تنها كسانی فریب خوردند كه او را نافرمانی كرده و با دستور او به مخالفت برخاستند؟ اگر گفته شود معاویه با حیله ها و نیرنگهای خود به هدفی كه در نظر داشت و آن ایجاد اختلاف میان سپاهیان علی (ع) بود دست یافت، پاسخ این است كه سخن مذكور درست است لیكن خارج از موضوع مورد بحث است، همچنان كه اختلافی نیست كه یاران علی (ع) فریب خوردند و شتاب كردند و با یكدیگر به نزاع برخاستند، و آنچه مورد بحث می باشد. تفاوت میان علی (ع) و معاویه در نیرنگ و مكر و صحت عقل و رای است. این خلاصه گفتار جاحظ بود و هر كس با دیده انصاف به این سخنان بنگرد، درستی و راستی گفتار او را درمی یابد و در همین جا پاسخ همه نسبتهای ناروایی كه به علی (ع) داده شده و آن بزرگوار را در روزگار خلافتش متهم به كوتاهی و تقصیر كرده اند بر او روشن می گردد، از جمله نسبتهای مذكور این كه چرا علی (ع) در آغاز خلافت خود، حكومت معاویه را بر شما اجازه نداد و تایید حكومت او را به منزله تایید ظلم و ستم دانست و وی را از آن سمت بركنار كرد، دیگر شبهه تحكیم و سخنان نادرستی است كه در این باره گفته

اند، دیگر سختگیری آن حضرت در امور بیت المال و عدم رعایت جانب برخی از اصحاب خود از این جهت بود كه باعث شد از آن بزرگوار جدا شوند و حتی برادرش عقیل و نجاشی شاعر او و مصقله بن هبیره آن حضرت را ترك گویند و به سوی معاویه روآورند، نسبت دیگر این كه چرا طلحه و زبیر را رها كرد تا این كه از او جدا شدند، و به سوی مكه شتافتند، و به آنها اجازه داد كه اعمال عمره را به جا آورند، در صورتی كه مقتضای رای و تدبیر این بود كه آنان را نزد خود پایبند می ساخت، و از این كه از او دور شوند باز می داشت، و نسبتهای دیگری از این گونه كه داده اند، اما هنگامی كه انسان احوال و ویژگیهای آن حضرت را در نظر گیرد انصاف می دهد كه در تمام این موارد آنچه آن بزرگوار انجام داده به مقتضای شرع بوده و بیرون از احكام الهی نبوده است، و ما اگر بخواهیم به تفصیل، این گفته ها و نسبتها را پاسخ دهیم از غرض اصلی خود دور می شویم، و توفیق از خداوند است.


صفحه 849.